چیچست نیوز
صفحه اصلی > سیاسی و اجتماعی : اندرباب  شیخ الرئیس نقی کریمی رئیس شورای بلاد اورمیا!

اندرباب  شیخ الرئیس نقی کریمی رئیس شورای بلاد اورمیا!

اندرباب  شیخ الرئیس نقی کریمی رئیس شورای بلاد اورمیا!

 

 دردفتر طنز میرزا بصیرالدین سوزبازدرسنۀ 1402آمده است:    

آن مرد مستورِشیدا هماره دراتاق خود ناپیدا ملقّب به الرّجُلِ دائمُ الغائب ، آن اصولگرای غلیظ منادی شعارهای عریض، آن مرید صابون گذاران زیرپای حضرت پور ،منتقد  سلمان ذاکری ازراه دور، آن مردحلالزاده ازفدائیان خواجه وحید جلالزاده، آن جانباز نه چندان دست ودلبازدرجلسات شورا درخلسۀ ناز، آن اُپورتونیست تصمیمات شورا، هماره درغیبت کبرا ، آن زادۀ یئدّی بوروخ دارندۀ خلوت ترین اتاق ملاقات با ورودی بوروخ بوروخ ، آن گریزنده ازدیالکتیک پرتاب شونده ازداخل گروه جهادی به مدخل شورا بسان موشک بالستیک ، آن کُشتی گیرنده با فلاسفه زیر یک خم گیردرمکاشفه،  آن فوّارةُ الغیظ  دارنده حلقۀ  رجال الغیب ، آن تارندۀ اصحاب رسانه از جلسات علنی شورا بایکوت کننده بازنشستگان عظما، آن پدرخوانده بی چک وچونه در شورا اولین وآخرین تصمیم گیرکبرا : مولانا شیخ نقی کریمی ملقب به آچارفرانسۀ شورا که گویند هیچ عضوی ازشورا آب هم نمی نوشیدمگر به اذن او که شایع است ممدپُل نزد وی لُنگ انداخته تامّت.  انّهُ کانَ حقیقتا صغیرا /والله اعلَم!

 

  گویند روزی مولانا شیخ الرئیس نقی کریمی اعلی الله مقامه، بر میرزا علی مصطفی زاده که ازاو بعنوان یارگرمابه گلستانش یاده ،همانکه شورا وی را دیلمانج خودقرارداده، ورودکردهمی و نالید:  «چنان در كار شهر مستغرقم كه از شهروندانم ياد نمي‌آيد!» یا علی ! اين كرامت ما با كسى مگوى.” و علی دست  به سینه فرمود”چشم!”

نقل است ارباب رجویان علیه رئیس بلدیه میرزا حسین مهدیزاده از دَرِ شکایت برآمدندوبه دفترشورا درآمدند ناگهان به عضو شورا شیخ توحیدعلی نژاد ،گیرنده محیط شیخ نقی با چگالی ایضاً عضو جبهۀ پایداری، رسیدند ونالیدند یا شیخ توحید میانۀ رئیس شورا با رئیس بلدیه چگونه باشد؟!

شیخ توحید چشم غرّه برفت وگفت قطعاً رابطۀ  رئیس مرئوسی نباشد بلکه  شیخ حسین مهدیزاده شمس تبریزیِ مولانا شیخ الرئیس نقی کریمی باشدتامت !

ارباب رجویان تااینگونه شنیدند بسان غلام رجویان سینه چاکان هرکدام بسمتی سینه خیز رمیدند تامّت!

  گویند : روزی جمع صغیری ازحاشیه نشینان بلاداورمیا ازشرق تا غرب وازشمال تا جنوب  نزد خواجه یعقوب حسینی ازدیگریاران گرمابه وگلستان شیخ الرئیس برآمدندوسئوالیدند ای یعقوب ، ما اهالی سالهاست بدنبال مولانا شیخ الرئیس نقی کریمی سرگردان وحیرانیم وشیخ الرئیستان را بسان روغن حیوانی می یافت ننموده ایم وی را نه درخانه اش ونه اتاق ریاستش تامّت، مارا یوسف خودبدان وازاین معما بِرَهان !

خواجه یعقوب حسینی اشک درچشمانش جمع شد وسربزیرانداخت حفظ الغیب همی فرمود: پیاوێکە هەمیشە لە ئەنجومەنی شار ئامادە نییە! یعنی مولانا رئیس الشورا اعلی الله مقامه الشّریف به سبب اتصال به عالم پنهان وسیروسلوک درکاعنات با اوتادوابدال ورجال الغیب همی باشدبطوری که ما خودهرچندماه یکبارچهره مبارک نورافکنش را همی مشاهده کنیم تامّت/

جمع صغیروکبیر تا چونان شنیدند سربه اعتراض بسوی فرماندارعماریِ اصولگرا خزیدندو تا لب به اعتراض گشودند،فرماندار ابروان درکمان کشیدوغرّید وخطاب به لشکرعظیم معترضان توپید که ای مردم : مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا نَقيٌّ مَوْلَاهُ یعنی هر که من مولا و فرمانروای اویم شیخ نقی مولای او است ….! ولشکرصغیر سینه چاکان پاچها دریدندوگمگشته گردیندتامّت! والله اعلم

منقول است روزی بازنشستگان بلدیه ازدرِ گلایه برسرنائب الرئیس شورا المرتضی منافی فرودآمدندونالیدند ای خواجه مرتضی  چه بیخیال بنشستی چرا شیخ الرئیس شورا نیست پیدا؟!

خواجه مرتضی بادی بغبغب گرفت وگفت : به ارواح پاک ضعفا من همه کاره هیچکاره  ام بخدا !!! اگرچه من جانشینِ  الرّجُلِ الغائبم بخطا!  لیکن  حتی یکبار ننوشیده ام آب بدون اذن غائب کبرا !! گرچه من نائب برحقم لیکن ناتوان در عمل بسان دارندۀ فتق ام که به زحمت توانم حفظ کنم این صندلیِ تق ولقم ! آنکه شیخ الرئیس مارا کرده بوددربوق مجری کلیپ سازسایت خبری  آسمان بود ودرحالی که به شما وملت حفظ الغیب وعده داده بودخبری از آن سایت خبری نیست ونبودکه بپرسدامروز قصه یکی بود یکی نبود غیرازخدا شیخ نقی وعده هایش چه بود.

  به روایتی دیگر منقول است بازنشستگان بلدیه که اعضای هیات رئیسه را مشابه هم دیدند به سراغ مردمغضوب شورا مولانا توماج وحیدافشاردویدندگفتند ای مولای غُربا  به دادمابرس که در حل مشکل صُغَرا هستی قاطعُ و بی همتا

 مولانا توماج با کمی مکث که میخواست مثل آش اوماج درغُلغُل آید کاظم الغیظ گشت ودم فروبست الاّ به این بسنده کردکه من بجز مردم به کسی ندادم باج ! گر دهم پاسخ شما میشوند برخی اعضا علیه من گلوله آماج!والله اعلم

القصه خواجه بصیرالدینِ سوزباز که سراسیمه پرید ازخواب ناز حال خرسندی گرفت که این روایت خیالات بودبازکه ناگهان پیامک  پلیس فتا رسید با گاز!  که ای خواجه بصیرِسوزباز ما درسایبری این خوابت هک و تعبیرنمودیم از نوشتن طنزدست بردار ای طناز ،که چوب خط شکایت رجال کم ظرفیت از اصحاب رسانه رسیده به خط پایانِ راز ، خواجه نیز زیرلب بی صداباخود طوری گفت که نگیربگیرومنکر نشنوند تاندهندگیرسه پیچ  باز آرام زیرلب غُرید امان از مدیران طناز که هرروز بدترازدیروز میدهندوعده خیالی پُرگاز ، بی خیال این متن را می نویسم بگذار شاکیانم جبهۀ اعتراض کنندبازکه مدیران نابلد نیش طنزنخورندبیدارنمیشوندازخواب ناز/اِنَّکَ حقیقتاً کبیرا

 

ARDASHIR2023

سایت خبری مستقل ملی ومردمی چیچست نیوز: Chichest News, an independent national and public news site

دیدگاهتان را بنویسید